|
میخواست برگرده جبهه بهش گفتم:
بار اولم بود که مجروح میشدم و زیاد بی تابی می کردم یکی از برادران امدادگر بالاخره آمد بالای سرم و با خونسردی گفت: « چیه، چه خبره ؟ تو که چیزیت نشده بابا! تو الان باید به بچههای دیگر هم روحیه بدهی آن وقت داری گریه میکنی ؟! تو فقط یک پایت قطع شده ببین بغل دستی ات سر نداره هیچی هم نمیگه!
|
|
[ طراحي : مهدویت ] [ شهید آوینی ] |